{گزارش= فیلتر شدن پیجت}^ربات فعاله^
گربه کوچولو پارت ۲ فصل دو
راوی:
کوک همراه مامور ها پیاده شد و لینا بعدش سریع پیاده شد و رفت پشت اون تپه
و بیسیم رو در اورد
لینا:لینا هستم
کوک:جونگ کوکم بگو
لینا:یک ون مشکی شیش در با پلاک ......(خودتون تصور کنید)
داره به پایگاه نزدیک میشه
کوک:همین الان ماموریت رو شروع میکنیم
از در مخفی تپه وارد شو و برو به اتاق کنترل
اونجا کارایی که گفتم رو انجام بده
یه زیر زمین تو اتاق کنترل هست
که درش زیر اون قالیچه ی سیاهه
برو داخلش یه چاشنی میبینی که اگه روی دکمه بزنی بمبا منفجر میشن(سریال گل برفی🥲) هر وقت موقعش رسید دکمه رو بزن
لینا: اطاعت میشه ، دوست دارم
کوک:منم،برو
________________________________________
راوی:
لینا قفل اون در مخفی رو باز کرد و رفت توی اتاق کنترل و یه نگهبان اونجا بود که بی صدا کشتش
رفت اون قالیچه رو کنار زد و در زیر زمین رو باز کرد ، رفت تو و همون چاشنی رو دید
لینا:پس تو قراره ازم بگیریش؟!(کوک رو میگه,عررررر)
از زیر زمین میره بالا و درش رو میبنده
در اتاق کنترل هم قفل نمیکنه چون قرار بود کوک بیاد ؛ میشینه سر مانیتور و دوربین ها
میبینه که نایون وارد میشه
راه رو براش باز میکنه و وقتی نزدیک اون مین که وسط پایگاه جاسازی کردن میره
لینا سریع بیسیم رو میگیره
لینا:لینا صحبت می کنه،نایون نزدیکه مینه
کوک:دارم میام
همین که نایون رو مین پاش رو میزاره منفجر میشه و لینا دکمه ی چاشنی رو میزنه
همه ی بمبا یکی یکی میترکن و مرز بین دو کره رو منفجر میکنن
بعد از این اتفاق لینا میره بیرون از اتاق و دنبال کوک میگرده
لینا:کوک..(سرفه)..کوکککک(سرفه)
صدامو میشنوی؟...کجایی؟
از اون به بعد هیچ جا کوک رو نمیبینه
°پرش زمانی به ۴ سال بعد
لینا:الان ۴ سال از اون موقع میگذره و من حتی جسد کوک هم ندیدم
هر روز افسرده تر میشم
سوجونگ هم سپردم به اجوما ، چون بخاطر کار هام نمیرسم نگهش دارم
الان رئیس یک شرکت مدلینگ هم شدم که خیلی معروفه
از تختم بلند شدم ساعت ۹ صبح بود
رفتم حموم و بعد به پایین رفتم
موهام هم قبلش سشوار کردم
یه کیک با قهوه خوردم
لباس پوشیدم و رفتم به سمت شرکت
من به جز اینکه رئیسم
مدل شرکت هم هستم
ادامه دارد....
--------------------------------------------------------
[خب خب الان یه پارت از اون فیک هم میزارم
حمایت ها کمه
مجبور میشم شرط بزارم
پس لایک و کامنت بزارید:]
راوی:
کوک همراه مامور ها پیاده شد و لینا بعدش سریع پیاده شد و رفت پشت اون تپه
و بیسیم رو در اورد
لینا:لینا هستم
کوک:جونگ کوکم بگو
لینا:یک ون مشکی شیش در با پلاک ......(خودتون تصور کنید)
داره به پایگاه نزدیک میشه
کوک:همین الان ماموریت رو شروع میکنیم
از در مخفی تپه وارد شو و برو به اتاق کنترل
اونجا کارایی که گفتم رو انجام بده
یه زیر زمین تو اتاق کنترل هست
که درش زیر اون قالیچه ی سیاهه
برو داخلش یه چاشنی میبینی که اگه روی دکمه بزنی بمبا منفجر میشن(سریال گل برفی🥲) هر وقت موقعش رسید دکمه رو بزن
لینا: اطاعت میشه ، دوست دارم
کوک:منم،برو
________________________________________
راوی:
لینا قفل اون در مخفی رو باز کرد و رفت توی اتاق کنترل و یه نگهبان اونجا بود که بی صدا کشتش
رفت اون قالیچه رو کنار زد و در زیر زمین رو باز کرد ، رفت تو و همون چاشنی رو دید
لینا:پس تو قراره ازم بگیریش؟!(کوک رو میگه,عررررر)
از زیر زمین میره بالا و درش رو میبنده
در اتاق کنترل هم قفل نمیکنه چون قرار بود کوک بیاد ؛ میشینه سر مانیتور و دوربین ها
میبینه که نایون وارد میشه
راه رو براش باز میکنه و وقتی نزدیک اون مین که وسط پایگاه جاسازی کردن میره
لینا سریع بیسیم رو میگیره
لینا:لینا صحبت می کنه،نایون نزدیکه مینه
کوک:دارم میام
همین که نایون رو مین پاش رو میزاره منفجر میشه و لینا دکمه ی چاشنی رو میزنه
همه ی بمبا یکی یکی میترکن و مرز بین دو کره رو منفجر میکنن
بعد از این اتفاق لینا میره بیرون از اتاق و دنبال کوک میگرده
لینا:کوک..(سرفه)..کوکککک(سرفه)
صدامو میشنوی؟...کجایی؟
از اون به بعد هیچ جا کوک رو نمیبینه
°پرش زمانی به ۴ سال بعد
لینا:الان ۴ سال از اون موقع میگذره و من حتی جسد کوک هم ندیدم
هر روز افسرده تر میشم
سوجونگ هم سپردم به اجوما ، چون بخاطر کار هام نمیرسم نگهش دارم
الان رئیس یک شرکت مدلینگ هم شدم که خیلی معروفه
از تختم بلند شدم ساعت ۹ صبح بود
رفتم حموم و بعد به پایین رفتم
موهام هم قبلش سشوار کردم
یه کیک با قهوه خوردم
لباس پوشیدم و رفتم به سمت شرکت
من به جز اینکه رئیسم
مدل شرکت هم هستم
ادامه دارد....
--------------------------------------------------------
[خب خب الان یه پارت از اون فیک هم میزارم
حمایت ها کمه
مجبور میشم شرط بزارم
پس لایک و کامنت بزارید:]
۱۶.۳k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.